1 زان شب که نشستیم به هم با طربی کردیم فراق را به وصلت ادبی
2 بس روز که برخاستهام با تک و تاز در آرزوی چنان نشستی و شبی
1 چون کسی نیست که از عشق تو فریاد رسد چه کنم صبر کنم گر ز تو بیداد رسد
2 گر وصال تو به ما مینرسد ما و خیال آرزو گر به گدایان نرسد یاد رسد
1 آن شوخ دیده دیده چو بر هم نمیزند دل صبر پیشه کرد و کنون دم نمیزند
2 زو صد هزار زخم جفا دارم و هنوز چون دست یافت زخم یکی کم نمیزند
1 جانا دلم از غمت به جان آمد جانم ز تو بر سر جهان آمد
2 از دولت این جهان دلی بودم آن نیز به دولتت گران آمد