شب که در خلوت اندیشه تمنّای از حزین لاهیجی غزل 428

حزین لاهیجی

آثار حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

شب که در خلوت اندیشه تمنّای تو بود

1 شب که در خلوت اندیشه تمنّای تو بود گل داغ دل من انجمن آرای تو بود

2 جلوه در آینه ام پرتو رخسار تو داشت سینه آتشکدهٔ حسن دلارای تو بود

3 مژه بر هم نزدم آینه سان در همه عمر بس که در دیدهٔ من ذوق تماشای تو بود

4 دل شیدا شده ام داغ تمنّای تو داشت سر سودا زده ام خاک کف پای تو بود

5 صید آهونگهان، غمزهٔ غمّاز تو کرد دام جادوصفتان، زلف چلیپای تو بود

6 عشق سرکش اثر از حسن گلوسوز تو داشت داغ حسرت گلی از دامن صحرای تو بود

7 کفر و دین را به کسی فتنهٔ چشمت نگذاشت در سواد حرم و بتکده غوغای تو بود

8 باده در ساغر دل نرگس مخمور تو ریخت مستی ما همه از جام مصفّای تو بود

9 گل باغ نظرم غنچهٔ سیراب تو شد سرو بستان دلم قامت رعنای تو بود

10 گوهر عاشق سرگشته و معشوق یکیست در حقیقت من و ما، موجهٔ دریای تو بود

11 نشئه ها داشت حزین ، سجدهٔ مستانهٔ تو دُرد میخانه مگر خاک مصلّای تو بود؟

عکس نوشته
کامنت
comment