- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شب تا سحر کنم عجز، تا بوسم آستان را آخر سپارشی کن، بی درد پاسبان را
2 کین را به مهر مفروش ای عشق دوست دشمن زین بهترک فرا گیر یاران خرده دان را
3 تا کی فروشم آخر بی سود گوهر مهر هر چند گفته باشم من دوستم زیان را
4 من بلبل بهشتم اما درین گلستان در روز بد نهادم بنیاد آشیان را
5 پروای کشتنم نیست اما به موسم گل آب و هوای گلشن آتش کند جهان را
6 بشنو ترانه ی عشق ای بلبل بلاغت بیدار ساز گوشت در خواب کن زبان را
7 عشقم ببست و افکند در پیش درد و محنت سلطان شکار لاغر بخشد ملازمان را
8 عرفی نکرد صیدی در دشت معرفت لیک بنشاند پر به ناوک، بر بسته زه کمان را