- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شب سوی ما هوس آمدن است آن مه را دیدهها پاک بروبید به مژگان ره را
2 تا تو بر گوشه نشینان گذری چشم و مژه آب و جاروب زده صومعه و خانقه را
3 بچه منصوبه ندانیم بریمت به وثاق تو شهی می توان برد به بازی شه را
4 جان ما بیش مسوزان چو بر آوردی خط دود برخاست منه بر سر آتش که را
5 بی صلای سحری مرغ سحر بیدار است حاجت بانگ زدن نیست دل آگه را
6 جوید از صحبت ما زاهد پر حیله گریز طاقت پنجه شیران نبود روبه را
7 بر آن زلف که بادش شب ما کرد دراز عاشقان دوست ندارند شب کونته را
8 گشت رنگین ز سخن دفتر اشعار کمال گر به سرخی بنویسید و ایضا له را