1 آن شب که دگر روز مرا عزم سفر بود ناگاه ز اطراف نسیم سحر آمد
2 بوی تبتی مشک و گل سرخ همی زد وآن ترک من از حجره چو خورشید برآمد
3 زآن دیده چون نرگس چون دیده نرگس در دیده تاریک به وقت سحر آمد
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 خردم نمود گردش چرخ چو آسیا واکنون به خون دیده به سر شد همی مرا
2 از درد و رنج فرقت جانان شدم چنانک باد هوا نیم من و شد باد من هوا
1 از جور زمانه را جدا کرد با عدل به لطفش آشنا کرد
2 آن شاه که تخت مملکت را چون چشمه مهر پرضیا کرد
1 سپاه ابر نیسانی ز دریا رفت بر صحرا نثار لؤلؤ لالا به صحرا برد از دریا
2 چون گردی کش برانگیزد سم شبدیز شاهنشه ز روی مرکز غبرا به روی گنبد خضرا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به