شب که عریان به بر آن شوخ از جویای تبریزی غزل 471

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

شب که عریان به بر آن شوخ قدح نوشم بود

1 شب که عریان به بر آن شوخ قدح نوشم بود یک بغل نور چو فانوس در آغوشم بود

2 ابر رحمت شد و بارید به دل مایهٔ فیض گوهر چند که از لعل تو در گوشم بود

3 آنچه مینای فلک ریخت به پیمانهٔ مهر بی تکلف نمی از ساغر سر جوشم بود

4 شکر کز عشق سبکبار تعلق شده ام آرزو کوه گرانی به سر دوشم بود

5 چون ز خود در ره بی پا و سری می رفتم بیشتر نالهٔ نی راه زن هوشم بود

6 شود در گنبد گردون شب هجران جویا تا سحرگه زفغان لب خاموشم بود

عکس نوشته
کامنت
comment