1 شب از تو جدا، کار دلم شیون بود بر چشم ترم هر مژه صد سوزن بود
2 ای نور دو دیده، دیده قدسی دوش بی روی تو چون چراغ بی روغن بود
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 هر لحظه نظر بر دگری دوخته دارد این دیده چه با جان من سوخته دارد؟
2 زان شیفته داغ بتانم که چو لاله اجزای مرا داغ به هم دوخته دارد
1 هرکه امشب می نمینوشد به ما منسوب نیست پارسا در حلقه مستان نشستن خوب نیست
2 در چنین فصلی که بلبل مست و گلشن پرگل است گر همه پیمانه عمرست خالی خوب نیست
1 چه گهرها به عوض بر سر دریا افشاند قطرهای چند اگر ابر ز دریا برداشت
2 چون قلم خوانده شود راز دل از نقش پیام در سر کوی تو نتوان قدم از جا برداشت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **