-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شب خیالت چو شود پردگی منظر چشم تا سحر از مژه مسمار زنم بر در چشم
2 چشمم از لعل تو شد حقه گوهر بخرام تا به پای تو کشم حقه پرگوهر چشم
3 برقع زلف برانداز که بس تاریک است بی مه طلعت تو منزل پر اختر چشم
4 گر خیال رخ تو شمع ندارد در پیش به شبستان خیالت که شود رهبر چشم
5 دمبدم دل ز درون چشمه خون بگشاید تا بشوید رقم غیر تو از دفتر چشم
6 بعد دیدار تو چون آتش شوقم سوزد خیزدم صد علم نور ز خاکستر چشم
7 چشم من جمله دهان شد که خورد خاک درت نیست جز خاک درت قوت دگر درخور چشم
8 مژه گر خشک وگر تر به رهت جاروبیست می کشم زیر قدمهای تو خشک وتر چشم
9 جامی امشب که خیال لب او مهمان است پر می لعل کن از شیشه دل ساغر چشم