شب خرد آن ناصح شیرین خطاب از جامی هفت اورنگ 38

شب خرد آن ناصح شیرین خطاب

1 شب خرد آن ناصح شیرین خطاب کرد مشفق وار آواز عتاب

2 گفت جامی فکرت بیهوده چند سودن این کلک نافرسوده چند

3 هر که بر ملک بقا فیروز نیست دی به فرض ار بوده است امروز نیست

4 گم مکن سر رشته مقصود را مدح کم گو شاه ناموجود را

5 گفتم ای سرچشمه دانشوری بر تو ختم اندیشه نطق آوری

6 قصد من زین مدح شاه دیگر است کافسر اقبالش اکنون بر سر است

7 هفت کشور سخره فرمان اوست هفت دریا رشحه احسان اوست

8 وصف خاصان به ز عام اندر نهفت باد صافی وقت آن عارف که گفت

9 «خوشتر آن باشد که وصف دلبران گفته آید در لباس دیگران »

10 هر کس آری محرم این راز نیست بر رخ هر محرم این در باز نیست

عکس نوشته
کامنت
comment