شب دوشینه خیالت به عیادت از همام تبریزی غزل 187

همام تبریزی

آثار همام تبریزی

همام تبریزی

شب دوشینه خیالت به عیادت سحری

1 شب دوشینه خیالت به عیادت سحری بر بالین من آمد که فلان هان خبری

2 از غم تیره‌شب و محنت هجران چونی وه که مردی ز غم عشق چو من عشوه‌گری

3 دادمی کام تو گر بیم رقیبم نبدی که مبادا ز رقیبان به جهان در اثری

4 سوز و می‌ساز که تا کام بیابی ز لبم تا در آتش نشود عود نیابی شکری

5 مهر من ورز که در روی زمین نیست چو من شکری جان شکری عشوه‌گری خوش پسری

6 کمر بندگیم گر ز میان بگشایی در شب وصل ببندم ز دو زلفت کمری

7 نیم شب واله و سرمست درآیم ز درت خواب مستی کنم اندر بر تو تا سحری

8 چون شنیدم سخنش گفتم ای جان همام این خیالیست که دارد به سوی من نظری

9 گفت خوش باش فلان گرچه خیال است، خوش است وصل ما نیز خیالی‌ست جهان ره گذری

10 ترسم آن لحظه که از خواب درآیی گویی ای دریغا که ز گلزار نچیدیم بری

عکس نوشته
کامنت
comment