-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شب دوشینه خیالت به عیادت سحری بر بالین من آمد که فلان هان خبری
2 از غم تیرهشب و محنت هجران چونی وه که مردی ز غم عشق چو من عشوهگری
3 دادمی کام تو گر بیم رقیبم نبدی که مبادا ز رقیبان به جهان در اثری
4 سوز و میساز که تا کام بیابی ز لبم تا در آتش نشود عود نیابی شکری
5 مهر من ورز که در روی زمین نیست چو من شکری جان شکری عشوهگری خوش پسری
6 کمر بندگیم گر ز میان بگشایی در شب وصل ببندم ز دو زلفت کمری
7 نیم شب واله و سرمست درآیم ز درت خواب مستی کنم اندر بر تو تا سحری
8 چون شنیدم سخنش گفتم ای جان همام این خیالیست که دارد به سوی من نظری
9 گفت خوش باش فلان گرچه خیال است، خوش است وصل ما نیز خیالیست جهان ره گذری
10 ترسم آن لحظه که از خواب درآیی گویی ای دریغا که ز گلزار نچیدیم بری