شب ماه عید را ز شفق چرخ جلوه داد از جامی غزل 267

شب ماه عید را ز شفق چرخ جلوه داد

1 شب ماه عید را ز شفق چرخ جلوه داد بر کف حریف لعل قبا جام زر نهاد

2 خونین دلی که بود جگر بسته اشک او بر روی زرد یک سر ناخن جگر گشاد

3 نی نی که نعل زر به بساطی که یافت رنگ از خون دشمنان ز سم اسب شه فتاد

4 شاهی که در مقام غلامیش ماه عید خم کرد پشت خویش و پی خدمت ایستاد

5 جان رسیدگان به مواعید لطف او چون طبع نارسیده به امید عید شاد

6 روزش بود همیشه ز بخت سعید عید چشم بد زمانه ز عیدش بعید باد

7 جامی که ماه طلعت او دید و عید کرد حاشا که هرگز آیدش از ماه عید یاد

عکس نوشته
کامنت
comment