-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شب ماه عید را ز شفق چرخ جلوه داد بر کف حریف لعل قبا جام زر نهاد
2 خونین دلی که بود جگر بسته اشک او بر روی زرد یک سر ناخن جگر گشاد
3 نی نی که نعل زر به بساطی که یافت رنگ از خون دشمنان ز سم اسب شه فتاد
4 شاهی که در مقام غلامیش ماه عید خم کرد پشت خویش و پی خدمت ایستاد
5 جان رسیدگان به مواعید لطف او چون طبع نارسیده به امید عید شاد
6 روزش بود همیشه ز بخت سعید عید چشم بد زمانه ز عیدش بعید باد
7 جامی که ماه طلعت او دید و عید کرد حاشا که هرگز آیدش از ماه عید یاد