شب هجران سرآمد آمدی از مشتاق اصفهانی غزل 243

مشتاق اصفهانی

آثار مشتاق اصفهانی

مشتاق اصفهانی

شب هجران سرآمد آمدی روز وصالست این

1 شب هجران سرآمد آمدی روز وصالست این من و وصل تو می‌بینم بخوابت یا خیالست این

2 چو نبود بر درخت آرزوی کهنه و نو را چه حاصل گر کهن نخلست آن ور نونهالست این

3 گذشتم از می صافی ز خون پیمانه پر کردم که بر دردی کش عشقت حرامست آن حلالست این

4 مکن صورت‌پرستی گر نخواهی در بلا افتی که دام و دانه‌اند اینها نه زلفست آن نه خالست این

5 تو زاهد باش جویای ورع بر ما مزن طعنه نمیخواهیم ما جز عشق اگر نقص ار کمالست این

6 حدیث دوزخ و جنت که گوید واعظ شهرت اشارت از فراقست آن بشارت از وصالست این

7 برویش هرکه چشم افکند و دید ابروی او گفتا نه آن روی و نه این ابروست ما هست آن هلالست این

8 گرآئی سوزم از شوق ارنیائی میرم از حسرت نه تاب وصلم و نه طاقت هجران چه حالست این

9 زبان بوالهوس به زین زبان صد ره که من دارم که گاه عرض مطلب بی‌درنگست آن و لالست این

10 توانم مردن اما بیتو یکدم صبر نتوانم که بیتاب غمت را ممکن است آن و محالست این

11 دلم از ناله‌ی مشتاق خون شد، بلبلی هرگز به این زاری نمی‌نالد چه مرغ عجزنالست این

عکس نوشته
کامنت
comment