- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شب هجران سرآمد آمدی روز وصالست این من و وصل تو میبینم بخوابت یا خیالست این
2 چو نبود بر درخت آرزوی کهنه و نو را چه حاصل گر کهن نخلست آن ور نونهالست این
3 گذشتم از می صافی ز خون پیمانه پر کردم که بر دردی کش عشقت حرامست آن حلالست این
4 مکن صورتپرستی گر نخواهی در بلا افتی که دام و دانهاند اینها نه زلفست آن نه خالست این
5 تو زاهد باش جویای ورع بر ما مزن طعنه نمیخواهیم ما جز عشق اگر نقص ار کمالست این
6 حدیث دوزخ و جنت که گوید واعظ شهرت اشارت از فراقست آن بشارت از وصالست این
7 برویش هرکه چشم افکند و دید ابروی او گفتا نه آن روی و نه این ابروست ما هست آن هلالست این
8 گرآئی سوزم از شوق ارنیائی میرم از حسرت نه تاب وصلم و نه طاقت هجران چه حالست این
9 زبان بوالهوس به زین زبان صد ره که من دارم که گاه عرض مطلب بیدرنگست آن و لالست این
10 توانم مردن اما بیتو یکدم صبر نتوانم که بیتاب غمت را ممکن است آن و محالست این
11 دلم از نالهی مشتاق خون شد، بلبلی هرگز به این زاری نمینالد چه مرغ عجزنالست این