- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شب هجران که دلم نوحه گری ساز کند با خیالت گله هجر تو آغاز کند
2 آنچنان زار بگریم ز پریشانی دل که اجل تا به سحر صد رهم آواز کند
3 ای بسا فتنه که از چشم تو در آفاق است تو چه کردی همه آن خانه برانداز کند
4 محرمت کردم و انگشت نمایم کردی بی دل آنکس که تو را معتمد راز کند
5 با تو در باخته ام بود و وجود و سر خویش بازی چست چنین عاشق جان باز کند
6 گر نزاری ز تو لافی زند آن عین خطاست او چه مرغی ست که بر شاخ تو پرواز کند