شب مفارقت و روز از حکیم نزاری قهستانی غزل 1396

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

شب مفارقت و روز هجر و تنهایی

1 شب مفارقت و روز هجر و تنهایی که را بود به چنین شب دل شکیبایی

2 اگرچه از شب دیجور خود گرفته ترست ملالت سوزندگانِ شیدایی

3 چه سود کان بت یوسف جمالِ بی رحمت خبر ندارد از این ماتم زلیخایی

4 بسوخت آتش حسرت مرا و قوّت نیست که در فراق بنالم ز ناتوانایی

5 چگونه بار جدایی کشم به پشتی صبر مرا که پشت دو تا میشود ز یکتایی

6 همان به است که در کُنج خانه بشینم ز دست سرزنش دوستان هر جایی

7 به عاقلان نکنم رغبت از ملالت طبع خوش است صحبت دیوانگان سودایی

8 کنون که توبه شکستم درست میگویم چه بیم پرده دری و چه بیم رسوایی

9 نزاریا چو شکر میدهی جگر می خور که هم شکر خور مایی و هم شکر خایی

عکس نوشته
کامنت
comment