شبِ وداع که جانانه از حکیم نزاری قهستانی غزل 812

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

شبِ وداع که جانانه را کنار گرفتم

1 شبِ وداع که جانانه را کنار گرفتم به بر گرفته میانش ازو کنار گرفتم

2 سرم ز بادۀ دوشینه مست بود ولیکن همین که روز شد از هجرِ او خمار گرفتم

3 شبی چو دوش و چو امشب شبِ بهشت و جهنّم ز روزگار هنوز امشب اعتبار گرفتم

4 تو آن مبین که شبی بهره از مشاهدۀ او پس از مجاهدۀ چند روزگار گرفتم

5 قیاس کن که برون کرده از بهشتِ برینم به اختیار چنین ترکِ اختیار گرفتم

6 به رمز گفت ز هجران من بدیع نماید که جان بری و همین نکته یادگار گرفتم

7 چو یار گفت سفر کن نزاریا به ضرورت چه کردمی ره غربت به اضطرار گرفتم

8 چو نیک می نگرم راست گفت یارِ عزیزم حدیثِ دوست تصوّر مکن که خوار گرفتم

عکس نوشته
کامنت
comment