- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شبِ وداع که جانانه را کنار گرفتم به بر گرفته میانش ازو کنار گرفتم
2 سرم ز بادۀ دوشینه مست بود ولیکن همین که روز شد از هجرِ او خمار گرفتم
3 شبی چو دوش و چو امشب شبِ بهشت و جهنّم ز روزگار هنوز امشب اعتبار گرفتم
4 تو آن مبین که شبی بهره از مشاهدۀ او پس از مجاهدۀ چند روزگار گرفتم
5 قیاس کن که برون کرده از بهشتِ برینم به اختیار چنین ترکِ اختیار گرفتم
6 به رمز گفت ز هجران من بدیع نماید که جان بری و همین نکته یادگار گرفتم
7 چو یار گفت سفر کن نزاریا به ضرورت چه کردمی ره غربت به اضطرار گرفتم
8 چو نیک می نگرم راست گفت یارِ عزیزم حدیثِ دوست تصوّر مکن که خوار گرفتم