-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شب از گریه چندان گهر سفته ام که تا روز غرق گهر خفته ام
2 ولی چون تو را درنیاید به گوش چه سود این گهرها که من سفته ام
3 به جمعیت وصل ره چون برم چنین کز فراق تو آشفته ام
4 مگو مژده قتل من گو به دل که عمریست کین را به دل گفته ام
5 نداده ست بویی گل از تو به باغ که چون غنچه زان بوی نشکفته ام
6 بود عیب من عشق و چون زاهدان ز کس هرگز این عیب ننهفته ام
7 ز جامی میندیش و بیرون خرام کزین آستان گرد وی رفته ام