شب که حالم زغم هجر تو دیگرگون از جویای تبریزی غزل 656

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

شب که حالم زغم هجر تو دیگرگون بود

1 شب که حالم زغم هجر تو دیگرگون بود بر کفم ساغر می آبلهٔ پرخون بود

2 دیده دیدم که به خوناب جگر می غلتید خبر از حال دلم نیست ندانم چون بود

3 معنیی نیست در این نشئه مگر با مجنون آنکه پنداشمتش بی خرد افلاطون بود

4 شوخی رنگ تو می آمدم امشب بخیال دیده ام تا به سحر جام می گلگون بود

5 چه کشیده است ز عالم به دماغی که نداشت آنکه از دایرهٔ باده کشان بیرون بود

6 شأن هم چشمی جویا نبود مجنون را هر سرشکی که چکید از مژه ام مجنون بود

عکس نوشته
کامنت
comment