- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شب که حالم زغم هجر تو دیگرگون بود بر کفم ساغر می آبلهٔ پرخون بود
2 دیده دیدم که به خوناب جگر می غلتید خبر از حال دلم نیست ندانم چون بود
3 معنیی نیست در این نشئه مگر با مجنون آنکه پنداشمتش بی خرد افلاطون بود
4 شوخی رنگ تو می آمدم امشب بخیال دیده ام تا به سحر جام می گلگون بود
5 چه کشیده است ز عالم به دماغی که نداشت آنکه از دایرهٔ باده کشان بیرون بود
6 شأن هم چشمی جویا نبود مجنون را هر سرشکی که چکید از مژه ام مجنون بود