شب که ز گریه می‌کنم دجله از محتشم کاشانی غزل 17

محتشم کاشانی

آثار محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

شب که ز گریه می‌کنم دجله کنار خویش را

1 شب که ز گریه می‌کنم دجله کنار خویش را می‌افکنم به بحر خون جسم نزار خویش را

2 باد سمند سر گشت بر تن خاکیم رسان پاک کن از غبار من راهگذار خویش را

3 بر سردار چون روم بار تو بر دل حزین در گذرانم از ثریا پایهٔ دار خویش را

4 در دل خاک از غمت آهی اگر برآورم شعلهٔ آتشی کنم لوح مزار خویش را

5 ای همه دم ز عشوه‌ات ناوک غمزه در کمان بهر خدا نوازشی سینهٔ فکار خویش را

6 گر نکشیدی آن صنم زلف مسلسل از کفم بند به پا نهادمی صبر و قرار خویش را

7 محتشم از تو جذبه‌ای می‌طلبم که آوری بر سر من عنان کشان شاه سوار خویش را

عکس نوشته
کامنت
comment