شب آمد و دل باز نیامد ز از نشاط اصفهانی غزل 228

نشاط اصفهانی

آثار نشاط اصفهانی

نشاط اصفهانی

شب آمد و دل باز نیامد ز در او

1 شب آمد و دل باز نیامد ز در او یا رب دگر امروز چه آمد بسر او

2 یار آمد و از دل خبری نیست خدا را دیگر ز که پرسیم ندانم خبر او

3 نشنیده نداد او ز چه بر قصه ی ما گوش نا دیده فتادیم چرا از نظر او

4 ظلم است که بر بام تو بالی نفشاند آن مرغ که دردام تو رسته ست پر او

5 در چشم خود او راند هم جای که ترسم بر مردم بیگانه بیفتد گذر او

6 یک ساقی و یک ساغر و یک باده ندانم زینگونه چرا مختلف آمد اثر او

7 کس نیست که بی مشغله ای روز گذارد یا مشعله ی شب ننهد دل ببر او

8 آنرا که نه کاری نه غم عشق نگاریست بیچاره نشاط است و دل در بدر او

عکس نوشته
کامنت
comment