1 شب آمد و باز رفتم اندر غم دوست هم بر سر گریهای که چشمم را خوست
2 از خون دلم هر مژهای پنداری سیخیست که پارهٔ جگر بر سر اوست
1 آنرا که حلال زادگی عادت و خوست عیب همه مردمان به چشمش نیکوست
2 معیوب همه عیب کسان مینگرد از کوزه همان برون تراود که دروست
1 عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست
2 اجزای وجودم همگی دوست گرفت نامیست ز من بر من و باقی همه اوست
1 تسبیح ملک را و صفا رضوان را دوزخ بد را بهشت مر نیکان را
2 دیبا جم را و قیصر و خاقان را جانان ما را و جان ما جانان را
1 ای دلبر ما مباش بی دل بر ما یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
2 نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به