خبر آمدن یار دلم خرم کرد از جامی غزل 240

جامی

جامی

جامی

خبر آمدن یار دلم خرم کرد

1 خبر آمدن یار دلم خرم کرد لیک نا آمدنش حال مرا درهم کرد

2 شادیی نیست که صدگونه غمش نیست ز پی ای خوش آن کس که درین غمکده خو با غم کرد

3 کی توانم که ز بنیاد کنم خار غمش بیخ از اینسان که درآب و گل من محکم کرد

4 گر نگریم من دلداده نه از بی دردیست گرمی آتش دل چشم مرا بی نم کرد

5 در چمن سرو سهی را نه تمایل ز صباست پشت خود پیش قد او به تواضع خم کرد

6 شرح پیش که کنم این دو شکایت ز فلک که بریدش ز من و با دگران همدم کرد

7 نیک رودیست نم دیده جامی که به آن داد رخت خود و پدرود همه عالم کرد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر