سبزه نو که ز گلزار رخت سر زده است از جامی غزل 111

سبزه نو که ز گلزار رخت سر زده است

1 سبزه نو که ز گلزار رخت سر زده است رقم نسخ گل از غالیه تر زده است

2 چون خط سبز تو یک حرف ندیده‌ست صبا عمرها دفتر گل گر چه به هم برزده است

3 خط مشکین تو دودیست کز آتش برخاست آه از این دود که آتش به جهان درزده است

4 داشت مقصود هواداری سرو تو صبا زان همه مشت که بر فرق صنوبر زده است

5 دست مشاطه جدا به که کنند از شانه که چرا شانه در آن جعد معنبر زده است

6 گر نه نایابی کام دل ما خواست لبت قفل یاقوت چه بر حقه گوهر زده است

7 جامی از لعل تو هرگز نزده ساغر عیش کش نه سنگین دل تو سنگ به ساغر زده است

عکس نوشته
کامنت
comment