- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مجاوران صوامع مگر نمی دانند که ساکنان خرابات عشق مردانند
2 قلم به حرف خطا می کشند در قومی که بر جریده محصول حاصل ایشانند
3 بهشت و دوزخ ایشان حضور و غیبت اوست اگر نه غافل از اینند و فارغ از آنند
4 رحیق و کوثر و حور و قصور و طوبی را به یک نظر بدهند و غنیمتی دانند
5 چه حاجت آتش دوزخ که خویشتن از دوست به اختیار بسوزند اگر جدا مانند
6 مجاهدان مترصد نشسته اند که جان فدای دوست چو فرمان دهد برافشانند
7 فغان ز قصه زرّاقیان زهد فروش جهود باشم ار آن کافران مسلمانند
8 برون نه از حد هستی و از وجود قدم که بازماندگان خویشتن پرستانند
9 نزاریا بده انصاف خود چه می دانی که گر تو خود بدهی ورنه از تو بستانند