- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دیدهٔ غفلت گشا دریاب فیض نور صبح می شوی خورشید عالم چون شوی منظور صبح
2 خفته در آغوش مطلوبی ز رویش بی نصیب گشته ای از تیره بختی همچو شب مهجور صبح
3 پاک می سازد کسی را از هوس موی سفید مشک شب بر هم خورد هر گه دمد کافور صبح
4 در جوانی خدمت پیری گزین چون شب شود کس نمی آید برون از خانه بی دستور صبح
5 هست تأثیری عجب صافی ضمیران را به دم چون شبی را روز می سازد دم مأمور صبح
6 با وجود ضعف پیری بر جوانی غالب است نیست شب را طاقت سرپنجه ای با زور صبح
7 کعبه از عصمت محل سجده گاه خلق شد شد خراب از بی حجابی خانهٔ معمور صبح
8 پاس وقت سینه صافان بر سعیدا واجب است شمع می گرید برای خاطر مسکور صبح