یار باریک میان از حکیم نزاری قهستانی غزل 131

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

یار باریک میان تا ز کنارم برخاست

1 یار باریک میان تا ز کنارم برخاست رستخیز از دل بی صبر و قرارم برخاست

2 چند گریم که ز طوفان دو چشمم هر دم موج خوناب دل از بحر کنارم برخاست

3 واعظی بر سر منبر ز قیامت می گفت آه من حُبّکَ آه از دل زارم برخاست

4 هیبتش صاعقه در خرمن جانم انداخت عَلَم عافیت از جسم نزارم برخاست

5 خود من بی خبر این رمز نمی دانستم کان زمان بود قیامت که نگارم برخاست

6 بروم سر بنهم تا عوض دل بدهم سرسری از سر این کار نیارم برخاست

7 دوش مخمور بدم مست درآمد ز درم تا بدانست که بنشست خمارم برخاست

8 پیش از این گفتم اگر دل به بخاری دادم لاجرم این همه سودا ز بخارم برخاست

9 گر خطا کردم و گر نه دلم اکنون باری گرم شد تا هوس مشک تتارم برخاست

10 قصد کردم که ز درد دل خود حرفی چند بر زبان رانم و فریاد برآرم برخاست

11 گفتمش بشنو ز احوال نزاری دو سه بیت خود نبودش هوس شعر و شعارم برخاست

عکس نوشته
کامنت
comment