موسم عید و بهار خرم و شاه جهان از جامی غزل 731

موسم عید و بهار خرم و شاه جهان

1 موسم عید و بهار خرم و شاه جهان سایه ابر و کنار سبزه و آب روان

2 مطرب خوش لهجه را بر لب نوای ارغنون ساقی گلچهره را بر کف شراب ارغوان

3 ای که می لافی ز لطف طبع خود انصاف ده در چنین حالی ز می پرهیز کردن چون توان

4 باده نوشین روان در جام زر ریز ای ندیم قصه جم تا کی و افسانه نوشین روان

5 مطربا بر توست گوش آن مست را بشنو ز من چند حرفی در بیان شوق و او را بشنوان

6 شد خراب از نیکوان هم دین و هم دنیا مرا دیگران رنج از بدان بینند و من از نیکوان

7 بهر بزم شاه جامی را ز شهرستان غیب می رسد نقل معانی کاروان در کاروان

عکس نوشته
کامنت
comment