1 افسانهٔ عشق، راز پنهان من است صد چاک چو جیب گل، گریبان من است
2 زاهد، ره اسلام مداری بگذار دین را به بتان باختن ایمان من است
1 لازم بود مکان طربناک، شیشه را کردم نهفته، در بغل تاک، شیشه را
2 حکم خرد به میکده جاری نمی شود اینجا ز محتسب نبود باک، شیشه را
1 وفاپیشگان، دوستداران خدا را بگویید آن یار دیر آشنا را
2 که بیگانگی تا کی و چند، ظالم؟ چه شد مهربانی، چه آمد وفا را؟
1 درعشق شد به رنگ دگر روزگار ما تغییر رنگ ماست خزان و بهار ما
2 از خویش می رویم سبکتر ز بوی گل بر طرف دامنی ننشیند غبار ما