1 گرامیترین یاری از دوستان که روشن روان است و صاحب نظر
2 به تزویج محبوبهای میل کرد که سترش عفاف است و زیبش هنر
3 چو با یکدیگر خوش درآمیختند دو دلبند مانند شیر و شکر
4 به هاتف خرد بهر تاریخ گفت بگو خیر بینند از یکدیکر
1 بر دست کس افتد چو تو یاری نه و هرگز در دام کسی چون تو شکاری نه و هرگز
2 روزم سیه است از غم هجران بود آیا چون روز سیاهم شب تاری نه و هرگز
1 بوده است یار بی من اگر دوش با رقیب یا من به قتل میرسم امروز یا رقیب
2 شکر خدا که مرد به ناکامی و ندید مرگ مرا که میطلبد از خدا رقیب
1 قاصد به خاک بر سر کویش فتاده کیست بر خاک آستانهٔ او سرنهاده کیست
2 چون بر سمند آید و خلقیش در رکاب همراه او سوار کدام و پیاده کیست