صبح عید است بده باده از آشفتهٔ شیرازی غزل 1244

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

صبح عید است بده باده مکرر ساقی

1 صبح عید است بده باده مکرر ساقی تا بری زنگ از این قلب مکدر ساقی

2 می بجوش آمده در خم بسبو کن هی هی وز سبو ریز تو در جام مکرر ساقی

3 دشمن دست خدا رفت تو دست و پا کن مده از دست تو پیمانه و ساغر ساقی

4 عمرها بر در میخانه زدم حلقه بدر هان مهل تا که زنم من در دیگر ساقی

5 داری از خاک در میکده اکسیر مراد رحمتی تا که کنی قلب مرا زر ساقی

6 نیست گوگرد گر احمر چه کنی شعله دود در قدح ریز تو آن آتش احمر ساقی

7 از کله گوشه فقرم تو سرافرازی بخش رفته بر باد مرا گر سرو افسر ساقی

8 سرخوش آشفته زجام می مستانه کنم لعن بیمر همه بر دشمن حیدر ساقی

عکس نوشته
کامنت
comment