نسیم صبح مگر از دیار از جهان ملک خاتون غزل 687

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

نسیم صبح مگر از دیار ما آید

1 نسیم صبح مگر از دیار ما آید که بوی نکهت زلف نگار ما آید

2 خبر ز دوست چه داری بگو نسیم صبا مگر قرار دل بی قرار ما آید

3 به زیر خاک بساطش چو خاک پست شدم که خاک مقدم او افتخار ما آید

4 عجب ز بخت من و طالع ضعیف منست اگر به روز غمت بخت یار ما آید

5 کناره کرد ز ما بخت مدّتی چه شود اگر ز روی صفا در کنار ما آید

6 گر آید او سوی دلخستگان خود روزی فتوح روز و شب روزگار ما آید

7 ز کار شد دل و دستم نگار من نگرفت کدام روز نگارم به کار ما آید

8 میان معرکه او کسی نیارد شد دمی که آن بت چابک سوار ما آید

9 میان حلقه عشّاق رفتم و گفتم جهان چرا چه سبب در شمار ما آید

10 ز جور خار میازار دل که هم روزی ز خار گل دمد و نوبهار ما آید

عکس نوشته
کامنت
comment