- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای رخ ماه پیکرت شاهد بر پری زده حسن تو در جهان جان تخت سکندری زده
2 روی تو شمس والضحی، خط تو نون والقلم لوح و دوات و کلک را بر سر مشتری زده
3 دفتر لاله را رخت شسته ورق بر آب جو خاتم حسن و لطف را ختم پیمبری زده
4 مهره مهر طلعتت ای قمر منیر من طلعت آفتاب را طعنه بر انوری زده
5 خطبه حسن بر فلک کرده رخت به نام خود بر زر و سیم مهر و مه سکه دلبری زده
6 جان مسیح از دمت گفته که همدمم ولی از دم او، دمت دم آدمی و پری زده
7 معتکف در تو بر عرش نهاده متکا سالک عشقت آستین بر سر سروری زده
8 بر سر کوی وحدتت عشق تو، ای خلیل جان! از گل رویت آتشی در بت آزری زده
9 خاک نشین حضرتت یافته دولت ابد بر ملکوت لامکان نوبت قیصری زده
10 ای ز در توانگرت پیش گدای کوی تو صاحب تاج و سلطنت دم ز قلندری زده
11 هست نسیم زان جهت اعرف آشنا که او بر در کعبه صفا حلقه حیدری زده