آن ماهوش که در همه جا جلوه می کند از سعیدا غزل 312

آن ماهوش که در همه جا جلوه می کند

1 آن ماهوش که در همه جا جلوه می کند خورشید در خرابهٔ ما جلوه می کند

2 در سینه های روشن و در دیده های پاک دایم ز فیض صلح و صفا جلوه می کند

3 از موج خیز حادثه بی طاقتی چرا ای ناخدا مگر دو خدا جلوه می کند؟

4 خورشیدوش برآمده از خوابگاه ناز امروز باز تا به کجا جلوه می کند

5 آن سالکی که باخبر است از مقام خویش دایم میان خوف و رجا جلوه می کند

6 ای دلبران برای خدا جلوه گر شوید نور خدا ز روی شما جلوه می کند

7 اقبال در عنان تو عالم گرفته است در سایهٔ تو بال هما جلوه می ند

8 بر مدعی ز نکهت اخلاص بهره نیست با او همیشه بوی ریا جلوه می کند

9 بنشین به کوی یار سعیدا که بی حجاب در خانهٔ کریم گدا جلوه می کند

عکس نوشته
کامنت
comment