ماه در زلف سیاهش نگرید از آشفتهٔ شیرازی غزل 412

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

ماه در زلف سیاهش نگرید

1 ماه در زلف سیاهش نگرید در شب تیره بماهش نگرید

2 کعبه حاجی بشناسد زحجر زیر مو خال سیاهش نگرید

3 زد علم خطت و حسنت بگریخت عاشقان گرد سپاهش نگرید

4 زلف چوگان و سر مشتاقان همچو گو بر سر راهش نگرید

5 از کمان ابروی او پرسیدی در دلم تیر نگاهش نگرید

6 مه و خور سوخت زدرد دل ریش بر دل خسته و آهش نگرید

7 گشتی آشفته بپاداش وفا دوستان جرم و گناهش نگرید

8 شاهدم پنجه خون آلود است کرده حاشا بگواهش نگرید

9 من زمحشر بگریزم به نجف اهل معنی به پناهش نگرید

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر