1 آیینهٔ نورست رخ یار امشب ای مه، بنشین در پس دیوار امشب
2 ای مهر بپوش روی خود را در ابر ای صبح، دم خویش نگه دار امشب
1 ای شده خوی تو با من بتر از خوی رقیب روزم از هجر سیه ساخته چون روی رقیب
2 گفته بودی که: سگ ما ز رقیب تو بهست لیک پیش تو به از ماست سگ کوی رقیب
1 کاکل ز چه بگذاشته ای تا کمر خود؟ مگذار بلاهای چنین را بسر خود
2 رفتار ترا، گر ملک از عرش ببیند آید بزمین فرش کند بال و پر خود
1 خوبرویان، چون بشوخی قصد مرغ دل کنند اولش سازند صید و آخرش بسمل کنند
2 یارب، این سنگین دلان را شیوه رحمی بده تا مراد عاشق بیچاره را حاصل کنند