آیینه را ز چشم تو تاب نگاه نیست
- 1
- 2
- 3
- 4
- 5
1 آیینه را ز چشم تو تاب نگاه نیست جز من کسی حریف تو ای کج کلاه نیست
2 ای پادشاه حسن، به جنگ شکستگان تنها بیا، که حاجت خیل و سپاه نیست
3 گر صد نگاه چشم ترا، عاشقان تو سازند جمع بر سر هم، یک نگاه نیست!
4 حرفم نماند تا سخن دوست منع شد راهم تمام شد که در آن کوی راه نیست
5 شادم ازین که نیست به روز جزا سلیم رویی کز آفتاب قیامت سیاه نیست
ادامه توضیحات شاعر