1 آیینه را چو نوبت دیدار میرسد فصل بهار سبزهٔ زنگار میرسد
2 از بس که گل به باغ ز مستی شکفته است آواز خنده بر سر بازار میرسد
3 شوریدهٔ ترا گل آشفتگی کجا تا سر سلامت به دستار میرسد؟
4 غافل مشو که سیل چو انداز فتنه کرد آسیب او به صورت دیوار میرسد
5 آن بلبلم که نالهای از دل چو برکشم خونم چو کبک تا سر منقار میرسد
6 بنشین سلیم بر در دیر مغان که آب آسوده میشود چو به گلزار میرسد