ز هجرت ای مَهِ بی‌مهر از امیرعلیشیر نوایی غزل 217

امیرعلیشیر نوایی

آثار امیرعلیشیر نوایی

امیرعلیشیر نوایی

ز هجرت ای مَهِ بی‌مهر دل نابود شد تن هم

1 ز هجرت ای مَهِ بی‌مهر دل نابود شد تن هم چه بودی گر بدان دو رفته همره بودمی من هم

2 اگر میرم نخواهم دوخت زخم تیغ آن قاتل ز مریم رشته گر آرند و از عیسیش سوزن هم

3 ز عشق صد گره در کار بود از هجر یار اینک گره افتاد بر چاک گریبان بلکه دامن هم

4 جدا زان زلف و رو سال و مه از بس رنج مهجوری ملول از شام تیره گشته‌ام وز روز روشن هم

5 مرا تا بار سر برداشتی از گردن ای قاتل سرم شد زیر بار منت تیغ تو گردن هم

6 ز هجرت خانه دل تیره بود ای مه خوشم اکنون که در وی تیغ و تیرت رخنه‌ها افکند و روزن هم

7 سرم گرد سرت گردد چو خواهی دورش اندازی ز بس سنگ جنون خوردن شد او سنگ فلاخن هم

8 شه و بزم نشاط ایدل گدا و کنج میخانه چو نبود صاف ساغر بد نباشد دردی دن هم

9 ازان بد عهد دل را گر توانم کندن ای فانی کنم شرطی که دیگر دل به عهد دلبران ننهم

عکس نوشته
کامنت
comment