رسول گفت گرت دیدن از ملک‌الشعرا بهار قصیده 34

ملک‌الشعرا بهار

آثار ملک‌الشعرا بهار

ملک‌الشعرا بهار

رسول گفت گرت دیدن خدای هواست

1 رسول گفت گرت دیدن خدای هواست باولیای خدا بین که شان جمال خداست

2 هم اولیا راگر زانکه دید خواهی روی ببین سوی علمای شریعت از ره راست

3 بدین دلیل و بدین حجُِ و بدین برهان درست مظهر روی خدا، رخ علماست

4 به ویژه آنکه به جز گفتهٔ خدای‌، نگفت به خاصه آنکه به جز خواهش خدای‌، نخواست

5 بسان حضرت صدرالانام‌، اسمعیل که عکس چهره‌اش آئینهٔ خدای‌نماست

6 گشاده دست وگشاده دل وگشاده جبین ستوده خوی و ستوده رخ و ستوده لقاست

7 به جز رضای خدا چون نخواست چیزدگر خدای نیز بدادش هرآنچه خود می‌خواست

8 جلال داد و شرف داد و علم داد و عمل بدین فضایلش از پای تا به سر آراست

9 مداد تیره‌اش از بهر سرخ‌ روبی دین به جاه و رتبه چو خون مطهر شهداست

10 به راه دین مبین نامه‌اش سخن گستر به کار شرع متین خامه‌اش زبان‌آراست

11 جلالت نسب از نام نامیش ظاهر سیادت و شرف از عکس چهره‌اش پیداست

12 خجسته عکس بدیعی که از تجلی او سراسر آینه دهرپرفروغ و ضیاست

13 جمال آیت حق جلوه کرد و ز هر سوی به بندگیش کمر بسته خلقی از چپ و راست

14 نمازگاهش چون آسمان و او چون بدر موالیانش صف بسته چو نجوم سماست

15 بهار مدح‌سرا در مدیح حضرت اوی به امر زادهٔ احمد چکامه‌ای آراست

16 به جای باد دوام و بقای عزت او همیشه تا مه و خورشید را دوام و بقاست

17 دعای اهل دعا باد حافظ تن او همیشه عکسش تا قبله گاه اهل دعاست

عکس نوشته
کامنت
comment