رحمی ای عشق که من مانده از آشفتهٔ شیرازی غزل 695

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

رحمی ای عشق که من مانده بچنگ هوسم

1 رحمی ای عشق که من مانده بچنگ هوسم رحمت ای شحنه و برهان تو زقید عسسم

2 هر کجا شمع رخی طوف چو پروانه کنم هر کجا قند لبی هست من آنجا مگسم

3 هر کجا یوسف مصریست زلیخا لقبم هر طرف ناقه لیلی است من آنجا جرسم

4 می ستایند کسانم که چنینی و چنان چون به بینی بحقیقت بجهان هیچکسم

5 روسیه زاغم و غوغای عنادل بزبان نوبهاری کنم و باد خزان شد نفسم

6 هر کجا سرو قدی هست منش فاخته ام هر کجا لاله ستانیست منش خار و خسم

7 شهسواری مگر از لطف بگیرد دستم لنگ شد بر سر میدان طلب چون فرسم

8 میزنم لاف که در حلقه عشقم محرم بحقیقت سرو سر حلقه اهل هوسم

9 من عمل هیچ ندارم بجز از کذب و دغل مهر حیدر مگر آشفته شود داد رسم

عکس نوشته
کامنت
comment