- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 غوغای عشق دوشم، ناگاه بر سر آمد هم دل به غم فرو شد، هم جان به هم برآمد
2 بر روی اهل عالم، بودیم بسته محکم درهای دل ندانم، عشق از کجا درآمد؟
3 از زلف او کشیده راهیست در دل من وز دل دریست تا جان، عشقش از آن درآمد
4 یار آشناست اما نشناخت هر کس او را زیرا که هر زمانی، بر شکل دیگر آمد
5 مردانه رو به کویش ای دل که رفت دیده در خون خود چو پیشش، با دامن تر آمد
6 درویش بر درش رو، کانکس که بر در او درویش رفت ازین جا، آنجا توانگر آمد
7 دل با سر دو زلفش، زین پیش داشت کاری بگذشته بود از آن سر، امروز با سر آمد
8 از ماجرای اشکم، مطرب ترانه سازد بس قطرههای خونین، کز چشم ساغر آمد
9 هر کس که مرد، روزی دربند زلف و عشقت از خاک او نسیمی کامد، معنبر آمد
10 بیمار توست سلمان، وانگه خوش آن مریضی کز آستانت او را، بالین و بستر آمد