1 مزن دم در آنچت گزیرست ازان که حمل افتد این شیوه بر بیهشی
2 گر ایدون بمقدار گوئی سخن ز خوی خوش خویش در رامشی
3 ور از حد برون میبری گفت را بتیغ زبان خویش را میکشی
4 ز گفتن پشیمان بسی دیده ام ندیدم پشیمان کسی از خامشی
1 آمد بر من زلف مشوش کرده وز سنبل تر لاله منقش کرده
2 من بر سر آشتی و او بر سر جنگ خود را ز شراب حسن سرخوش کرده
1 گوهر افشان کن ز جان ایدل که میدانی چه جاست مهبط نور الهی روضه پاک رضاست
2 در دریای فتوت گوهر کان کرم آنک شرح جود آباء کرامش هل اتاست
1 آنکه دست و دل او مظهر جود و کرم است وانکه در داد و دهش صد چو فریدون و جم است
2 قدوه و قبله شاهان جهان خواجه علی یاور ملک عرب داور ملک عجم است
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به