1 مزن دم در آنچت گزیرست ازان که حمل افتد این شیوه بر بیهشی
2 گر ایدون بمقدار گوئی سخن ز خوی خوش خویش در رامشی
3 ور از حد برون میبری گفت را بتیغ زبان خویش را میکشی
4 ز گفتن پشیمان بسی دیده ام ندیدم پشیمان کسی از خامشی
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 صبا بهر شکن از زلف او که تاب دهد شکست عنبر سارا و مشک ناب دهد
2 نگار من چو بعزم صبوح برخیزد زمانه چهره بمهر سپهر تاب دهد
1 گردش گردون بکامم گر نباشد گو مباش ورز مهرش بر سرم افسر نباشد گومباش
2 گر هنرمند از کسی یاری نیابد گو میاب چون هنر یارست اگر یاور نباشد گو مباش
1 نوری که هست مطلع آن هل اتی علیست خلوت نشین صومعه اصطفا علیست
2 مهر سپهر حکمت و جان و جهان فضل فهرست کارنامه اهل صفا علیست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به