-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نقاب از زلف مشکین چون به روی چون قمر بندد حجابی از شب تیره به روی روز بربندد
2 کند چنبر چو زلف عنبرین باده هلال آن مه تو گویی چنبری بر گردن شمس و قمر بندد
3 میان و موی او را فرق نتوانم ز باریکی مگر آن دم که بر قتلم ز روی کین کمر بندد
4 به شوق خرمنی کز برق گرد دشت میگردد مرا خرمن ز شوق سوختن ره بر شرر بندد
5 کشیده لشکری از خط زهر سو ترک چشم تو کز این جادو به روی مردمان راه نظر بندد
6 خط سبزت عبث بر آن لب شیرین نپیوسته بلی طوطی زند پرتا که خود را بر شکر بندد
7 رخت خواندم گل کابل قدرت را سروی از کشمر که نتواند کسی تشبیه زاین دو خوبتر بندد
8 گل کابل کجا آید میان انجمن خندان کمر کی در میان خلق سرو کاشمر بندد
9 به جز تو سجده بر رویی نمیآرم که چشمانم نظر از تو نمیگیرد که بر جای دگر بندد
10 تویی کعبه تویی قبله تویی مقصد ز بیت الله خلیفه جز تو نبود حق که بر خیر البشر بندد
11 حدیث زلف او گفتم ز شعرم بوی خون آید بلی در ناف آهو نافه از خون جگر بندد
12 گریزد در پناه حضرتت آشفته در محشر در آن معرض که آتش راه را بر خشک و تر بندد