بگشاد نقاب از رخ گل باد بهاران از جامی غزل 722

بگشاد نقاب از رخ گل باد بهاران

1 بگشاد نقاب از رخ گل باد بهاران شد طرف چمن بزمگه باده گساران

2 شد لاله ستان گرد گل از بس که نهادند رو سوی تماشای چمن لاله عذاران

3 در موسم گل توبه ز می دیر نپاید یاد است مرا این سخن از تجربه کاران

4 از سبحه شماران مطلب گوهر مقصود کامد صدف آن کف انگورفشاران

5 بر صحبت گل دل منه ای مرغ که چون تو گشتند درین باغ و گذشتند هزاران

6 از گمشدگان زیر گل آمد به تو سبزه همچون خط یاران که نویسند به یاران

7 بین غنچه نشکفته که آورد به سویت سربسته پیامی ز دل سینه فگاران

8 جامی نرود سوز تو از سینه به گریه داغ دل لاله نشود شسته به باران

عکس نوشته
کامنت
comment