1 عقد دینارها که از کف جود کرد شاه جهان پناه نثار
2 گر به انگشت گیرم آن برسد به هر انگشت من دوبار هزار
1 کردی از آشوب گردش های دهر کرد از صحرا و کوه آهنگ شهر
2 دید شهری پر فغان و پر خروش آمده ز انبوهی مردم به جوش
1 ای شده زندان درم مشت تو بند بر آنجا ز هر انگشت تو
2 پیش که ایام کند رنجه ات گردش او تاب دهد پنجه ات
1 بود همچون بوم زاغی روز کور جا گرفته بر لب دریای شور
2 بودی از دریای شور آبشخورش دادی آن شورابه طعم شکرش