- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نشانده شام غمت گرد دل سپاهی را که دست نیست بدان هیچ پادشاهی را
2 پناه صد دل مجروح گشته کاکل تو چه پردلی که حمایت کند سپاهی را
3 جز آن جمال که خال تو نصب کردهٔ اوست که داد مرتبه خسروی سیاهی را
4 به نیم جان چه کنم با نگاه دمبهدمش که صدهزار شهید است هر نگاهی را
5 دلی که جان دو عالم به باد دادهٔ اوست در او اثر چو بود نالهای و آهی را
6 مرا ز وصل بس این سروری که همچو هلال ز دور سجده کنم گوشهٔ کلاهی را
7 برای مهر و وفا کند کوهکن صد کوه ولی نکند ز دیوار هجر کاهی را
8 رو ای صبا و به آن سرو پاکدامن گو که از برای تو کشتند بیگناهی را
9 جهان ز فتنهٔ چشمت پر است زان خم زلف نما به محتشم ای گل گریزگاهی را