- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مجلس معطرست و به آن وقت ما خوش است کز خال و روی یار عبیری در آتش است
2 با درد عشق ناله بلانی است سینه سوز اور مسکین دل ضعیف که دایم بلاکش است
3 داری سر نظاره نشین در سرای چشم کز اشک سرخ بام و در او منفش است
4 گفتی که ما ز بار کشی بس نمی کنیم این نکته باز گوی به باران که پس خوش است
5 دارد به خستگی سر پیکان او هنوز صیدی که زخم خورد؛ آن تیر و ترکش است
6 گناه خویش نوشتن فرشته را در دستش ار معارضه با آن پریوش است
7 طومار زلف یار که شب خوانیش کمال پیش چراغ خوان که سوادی مشوش است