1 عاشق گریختن نتواند ز بند او گر شش جهت اسیر بود در کمند او
2 عاقل اگر چه پند حکیمانه میدهد عاشق چگونه گوش گذارد به پند او
3 ای عشق از کدام درختست میوهات کز وهم برتر است نهال بلند او
4 آمد به شکل نعل سبک خنک او هلال بر آسمان گذشته همانا سمند او
5 مرهم به داغ دل چه نهی ای طبیب شهر درمان ز کس طلب نکند مستمند او
6 از ملک عشق عقل نیارد گریختن گرد جهان حصار شود شهربند او
7 طوطی حدیث آن لب شیرین چو بشنود تنگ شکر نثار کند پیش قند او
8 مردم نهند مرهم بر ریش اندرون ساید نمک به داغ درون دردمند او
9 آشفته سرّ عشق نداند به جز خدای بیجا حکیم دم مزن از چون و چند او
10 عشق است مرتضی دو جهان جلوهگاه وی امکان بود تمام اسیر کمند او