- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
عاشق را طلب شهود بهر فناست از وجود، دایم در عدم برای آن میزند که در حال عدم آسوده بود، هم شاهد بود و هم مشهود. ,
2 زان قبل بود شاهد و مشهود که بنزدیک خویش هیچ نبود
چون موجود شد غلطای بصر خود شد و از شهود محروم ماند، بصر او بحکم: کنت سمعه و بصره، عین معشوق آمد و اوئی او غطای آن بصر. انت الغمامة علی شمسک، فاعرف حقیقة نفسک. اگر این غطا که توئی تو است از پیش بصر کشف شود، معشوق را بینی و تو در میان نه، آنگاه به سمع سر توندا آید که: ,
4 بذالک سر طال عنک اکتتامه ولاح صباح کنت انت ظلامه
5 فانت حجاب القلب عن سر غیبه ولولاک لمیطمع علیه ختامه
6 روزت بستودم و نمیدانستم شب با تو غنودم و نمیدانستم
7 ظن برده بدم بمن که من میبودم من جمله تو بودم ونمیدانستم
اینجا دعای عاشق همه این بود که: اللهم اجعلنی نوراً، یعنی مرا در مقام شهود بدار تا بینم که من توام، آنگاه گویم: من رآنی فقد رأی الحق، و تو گوئی: من یطع الرسول فقد اطاع الله: که اگر من باشم ترا نبینم، لاجرم گویم: نور انی اراه؟ ,
9 خلق را روی کی نماید او؟ در کدام آینه در آید او؟
و ماقدروا الله حق قدره. ,