1 مهری که ز تو در دل من بنهفته است با تو به زبان اگر نگویم گفته است
2 وقت است که طاق و جفت گویم با تو در طاق دو ابروی تو چشمت جفت است
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 بدو گفت ای تو هم نیش و توهم نوش بمن رسوای عالم پرده درپوش
2 چه کردی لطف و بنمودی بزرگی چو شیران رحم کن بگذر ز گرگی
1 چون ز عزّت خلعت آدم بداد تاج اسرارش روان بر سر نهاد
2 گفت ای جبریل این سه تحفه را بر بنزد آدم خاکیّ ما
1 آن روی به جز قمر که آراید وان لعل به جز شکر که فرساید
2 بس جان که ز پرده در جهان افتد چون روی ز زیر پرده بنماید
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به