عشق به کشور وفا داد نوید شاهیم از جامی غزل 623

عشق به کشور وفا داد نوید شاهیم

1 عشق به کشور وفا داد نوید شاهیم نوبت شاهیم بود ناله صبحگاهیم

2 گر به فراغت از توام طعن گنه زند کسی چهره به خون نگار بس حجت بی گناهیم

3 جز تو نخواهم از جهان آرزوی دگر ولی خواهش من چه فایده چون تو همی نخواهیم

4 دعوی مهرم ار کنی روشنم از کجا شود دل چو به صدق این سخن می ندهد گواهیم

5 تو شهی و بتان سپه سر چه کشم ز بند شه من که به ربقه وفا بنده هر سپاهیم

6 حرفی اگر زنم رقم حال درون خون شده از سر خامه چون چکد سرخ شود سیاهیم

7 لابه کنی که جامی از تاب غمم چگونه ای تاب غم تو فی المثل تابه و من چو ماهیم

عکس نوشته
کامنت
comment